يادداشت سردبير٬ شماره ١٩٣
سياوش دانشور
فاز دوم راه بدون بازگشت
رژيم اسلامى بدنبال يکدوره چرتکه انداختن و محاسبه سود و زيان٬ بالاخره ناچار شد براى اتمام کار ناتمام دور جديد سياست حذف را در دستور بگذارد. خامنه اى و دستگاههاى اطلاعاتى اش بهتر از هر کسى ميدانند که نه در ٢۵ بهمن و نه در روزهاى بعد٬ اين جريان سبز حکومتى نبود که ابتکار عمل سياسى را در دست داشت. اما تظاهر به تجاهل ميکنند ولى در واقعيت دارند صفوف شان را براى تهاجم وسيع تر به مردم متحد ميکنند.
مرحله "راه بدون بازگشت" در رژيم اسلامى با حذف پاره هاى تن نظام و "امام" يعنى مجاهدين انقلاب اسلامى٬ جريان مشارکت٬ و افراد دور و بر رفسنجانى و کروبى شروع شد. بيدادگاههاى فرمايشى٬ کهريزک ها٬ ترورهاى خيابانى٬ و حمله سبعانه به مردم بيدفاع گوشه هائى از اين روند بود. اسم رمز فاز ديپلماتيک اين روند٬ سياست "جذب حداکثرى و حذف حداقلى" خامنه اى بود که هدفى جز وادار کردن مخالفين درونى به پذيرش رهبرى خامنه اى نداشت. در اين چهارچوب هر کسى پشت آقا نميرفت از "کشتى نظام" بيرون انداخته ميشد. اين سياست همان ابتدا مهر شکست را بر پيشانى خود داشت و عليرغم دو بار طرح شدنش شکست خورد. امرى که ما روز طرحش تاکيد کرديم.
با بن بست اين سياست و باز شدن بيشتر شکافها در خود اردوى راست٬ که بنوبه خود به اصلاح طلبان حکومتى ميدان مانور ميداد٬ ناچار شدند فاز دوم سياست جراحى را آغاز کنند. ابتدا موسوى و رهنورد و مهدى کروبى و فاطمه کروبى ناپديد شدند. حکومتى که جرات ندارد بگويد آيا اينها را دستگير کرده٬ آيا در زندان اند٬ آيا حصر خانگى هستند٬ از پيش مهر شکستى ديگر را بر پيشانى خود در اين جنگ کوبيده است. تفاوت آن تظاهرات "اعدام بايد گردد" در صحن مجلس اوباش اسلامى با اين دست و پا لرزيدن در اعلام يک خبر٬ بيانگر فاصله شعار و توان واقعى حکومت است. اين تناقض نه از اتوريته و قدرت موسوى و کروبى بلکه از پوکى کل نظام در مقابل قدرت نخواستن مردم ناشى ميشود. بدنبال دستگيرى يا حصر موسوى و کروبى٬ بلافاصله رفسنجانى از رياست مجلس ارتجاع "خبرگان" کنار زده شد. همزمان گوش تا گوش فالانژهاى حکومتى بخط شدند و خواهان "محاكمه اعضای مجمع روحانيون مبارز" شدند. در اين مجمع خاتمى و بخشى از سران اصلى نظام در سه دهه گذشته عضو اند. گفته اند اين مجمع در رويدادهاى ايران تا ٢۵ بهمن نقش اصلى را داشته و اعضاى آن به عنوان "مفسد فى الارض" بايد در دادگاه ويژه روحانيت محاکمه شوند. تعدادى ديگر بر تعلل وزارت کشور براى باطل کردن پرونده مجموعه اين احزاب طرفدار جمهورى اسلامى و خمينى بعنوان "احزاب آمريکائى و اسرائيلى" انتقاد دارند و آن را زير سوال ميبرند.
در اردوى راست روند جنينى ديگرى در جريان است و آن ايزوله کردن خط جماعت احمدى نژاد بعنوان "يک انحراف جديد" است. تاکنون دسته جمعى و زير پرچم دفاع از بقاى نظام٬ مجموعه جناح اصلاح طلبان حکومتى را از مدارهاى حکومت بيرون انداختند و هنوز البته نتوانستند اين راه را به پايان ببرند. حالا که بحث برسر تقسيم غنائم است جنگ در اردوى راست بالا گرفته است. همه دارند براى "انتخابات" بعدى - اگر تا آنزمان بمانند- خود را آماده ميکنند.
در اردوى پائين اما دعواى بالائى ها معنائى ديگر دارد. اگر دعواى دو جناح راهى براى اعتراض مردم عليه همه شان باز کنند از آن استقبال ميکنند و اگر اين خاصيت را نداشته باشد اصولا به آن توجهى ندارند. موسوى و کروبى که استراتژى "اجراى بدون تنازل قانون اساسى" را سقط شده ميديدند و ريزش نيرو و انشقاق در صفوف شان بالا گرفته بود٬ بويژه با تاثير رويدادهاى مصر و تونس و تاثير آن بر روانشناسى اجتماعى و تجديد قواى مردم براى سرنگونى٬ تلاش کردند که با نام همبستگى با مردم مصر و تونس و با پرچم اسلام خمينى بار ديگر استراتژى شکست خورده شان را بيازمايند. آنها بدرست ضعف حکومت را ديدند و موقعيت را براى امتياز گرفتن مناسب ديدند. حتى قبلتر سفراى جديدشان را به خارج کشور روانه کردند تا در غياب آنها "جنبش را رهبرى کنند"! اما مردم در ٢۵ بهمن از قانون اساسى و اجراى آن دفاع نکردند٬ گفتند "بن على٬ مبارک٬ نوبت سيد على"٬ و "خامنه اى وقت رفتن است"! در ٢۵ بهمن تهاجم به حکومت وسيع بود و روحيه عمومى و مسلط براى اعلام سرنگونى نظام به خيابان آمده بود. از خامنه اى تا ديگر برادران قاتل حکومتى در همه جناح ها ميدانند که کنترل خيابان دست اپوزيسيون دربارى و حضرات موسوى و کروبى و شرکا نيست. حکومت اگر به دستگيرى و يا حصر موسوى و کروبى دست زد و رفسنجانى را کنار گذاشت و براى جمع کردن بقيه متحدين اين صف وارد شد٬ تنها به اين دليل بود که ديگر اينها بيش از پيش نميتوانند جلوى مردم را بگيرند و اعتراض شان را در چهارچوب نظام هدايت کنند. مردم خامنه اى را هدف قرار دادند. جوانان انقلابى براى درهم کوبيدن ارگانهاى سرکوب فراخوان ميدهند. زنان اعلام حضورشان را بلند تر فرياد زدند. اعتصابات کارگرى همه جا وسيع تر شد. مردم در خرم آباد چندين تظاهرات عليه گرانى برپا کردند و گفتند پول گاز و برق را نميدهند. همه جا هجوم به حکومت اسلامى و فحش دادن به مقدسات اين نظام بالا گرفته است. اين سيل را هزار موسوى و کروبى نميتوانند حتى يک لحظه کنترل کنند.
خامنه اى اما ناچار است از سر استيصال٬ و براى نشان دادن اينکه هنوز سر کار است٬ بساط مخالفين دربارى حکومت اسلامى را جمع کند. احزابشان را منحل و عناصرشان را يا زندانى و يا گوشه گير و منزوى کند. ناچار است تجديد آرايش حکومت را فشرده تر کند و نيروى خشن سراپا مدافع نظام اسلامى را بميدان بياورد. موسوى ها ناچار بودند آخرين تير ترکش را رها کنند٬ مقدارى به موقعيت اپوزيسيونى بروند٬ حتى با حرکتها و شعارهاى تند بعضا مدارا کنند٬ از فضاى منطقه اى و جهانى استفاده کنند٬ تا اميدوار باشند در فرداى سقوط خامنه اى و يا مسجل شدن سقوط او٬ بعنوان ناجيان نظام اسلامى و احياى خمينى بميدان بيايند. اما براى مردمى که خواهان سرنگونى اين حکومت اند و ديده اند که ميشود قدرتهاى مخوف را با اعتراض يکپارچه و راديکال سقط کرد٬ ديده اند که رهبران خودگمارده حکومتى در اوج اعتراض مردم از نظام و اسلام و ولايت و مخالفت با براندازى سخن ميگويند٬ ديده اند که سفير سبز و برنده جايزه نوبل ميگويد در ايران سکولاريسم جائى ندارد و حکومت آتى نيز حکومتى مذهبى است٬ به محاسبات خرد و ارتجاعى جناح هاى اسلامى محدود نشدند و نخواهند شد. کارگرانى که سرمايه داران چاقوکش و شکنجه گر دمار از روزگارشان در آوردند با اين بحثها حقوق معوق و نان شب و تشکل و حرمت شان تامين نميشود. زنانى که زمانى پيشرو اعتراضات برابرى طلبانه در خاورميانه بودند با اسلام و حکومت مذهبى آب شان به يک جوى نميرود. جوانانى که دوره کنونى در همه جاى دنيا متعلق به آنهاست و اعتراض شان خصلتى بين المللى دارد٬ و اساسا توقع نسل جديد امروز را در مقابل حکومتهاى سرمايه دارى ميگذارند٬ تسليم اين توهمات اسلامى نميشوند. حتى هواداران خودشان در عمل نشان دادند که مدتهاست از اين جماعات عبور کرده اند.
شعارها و ادعاها را بايد ول کرد و به واقعيات اينها چسپيد. بعيد است خامنه اى نفهمد که منفورترين فرد در ايران است و کارش تمام است. اما جمهورى اسلامى ناچار است براى جنگ آخر خود را آماده کند. نسل قديم جمهورى اسلامى عموما پايش لب گور است و چيزى براى از دست دادن ندارد و عمدتا تا آخرين نفس خواهد جنگيد و از منافع اش دفاع خواهد کرد. نسل جديد جمهورى اسلامى بشدت پراگماتيست و کاسب و توطئه گر و خشن است و آرزوهائى پوچ در سر دارد. آنها در دورانى که ديکتاتوريهاى نظامى پائين کشيده ميشوند٬ دلشان را به اسلحه و موشک و نيروى اوباش مزدبگير و مشتى مداح لمپن خوش کرده اند. آنها قبل از تحولات اخير در خاورميانه و آفريقا آرزو داشتند رضا خان اسلامى ايران و ژاندارم اسلامى منطقه باشند. اما رويدادهاى جهانى خواب همه اين جماعت اسلامى را بيش از هر کسى بهم زد. چون آنچه که در حال وقوع است در اساس و پايه خود موج برگشتى عليه اسلام سياسى و تروريسم بين المللى و تحفه هاى آنست.
جمهورى اسلامى بنا به خصوصيات عينى اش٬ بنا به تقابل عميق جامعه ايران با چهارچوبهاى آن٬ بنا به عملکرد سى ساله اش٬ و بنا به شکست کليه راههاى درون حکومتى براى رفع بحران محکوم به نابودى است. اين جريان نميتواند تبديل به پديده ثالثى شود. از هر دو سوى جناح هاى حکومتى چنين راهى برويش بسته است. مردم هم کليه اين تحولات را زير نظر دارند و راههاى گسترش مبارزه خود را جستجو ميکنند. ديگر تکيه به اين جناح و وارد شدن عليه هر دو جناح روز بروز موضعيت خود را از دست ميدهد. تنها راه باقى مانده يورش بردن به حکومتى است که اساسا نيرويش همان است که در خيابان براى سرکوب بسيج شده است. مردم ديگر نميخواهند به خانه برگردند و رژيم ديگر نميتواند بدون حکومت نظامى مستمر سرپا بايستد. اين شکنندگى سياسى و اين تعادل غير قابل دوام است. جدال واقعى در ايران امروز بيش از هر دوره اى برسر بقاى حکومت و نفى حکومت است. فاز دوم سياست حذف به قدرت و انسجام درونى جمهورى اسلامى منجر نميشود. چه بسا در نيمه راه اوباشان حکومتى به جان هم بيافتند. اين فاز براى مردم به معنى پايان يک دوره و تلاش متحد براى برچيدن حکومت اسلامى است. خامنه اى بايد برود٬ رژيم اسلامى بايد برود!
٩ مارس ٢٠١١